معنی کاخ گلستان

حل جدول

کاخ گلستان

از کاخ های تاریخی تهران

از شاهکارهای نقاشی استاد کمال الملک


گلستان

کاخ تاریخی تهران


عمارتی در کاخ گلستان

تالارعاج

تالار آیینه، عمارت بادگیر

تالار عاج


بنایی در کاخ گلستان

تخت مرمر


اثری در کاخ گلستان

عمارت بادگیر

لغت نامه دهخدا

کاخ گلستان

کاخ گلستان. [خ ِ گ ُ ل ِ] (اِخ) (موزه ٔ...) از ابنیه ٔ دوره ٔ ناصری. چهل سال پیش، در اواسط سلطنت ناصرالدین شاه قاجار اصلاً کوچکترین اثر ازعمارات مفصل و زیبائی که امروز به نام کاخ گلستان معروف است وجود نداشت. بجای بنای مجلل کاخ کنونی، باغ بزرگ و زیبائی بود که شاه قاجار، از اندرون خود که حالا بعمارت خوابگاه معروف است و محل یکی از ادارات وزارت دارائی است، برای تفریح و تفرج بدانجا میرفت.
یک روز ناصرالدین شاه تصمیم گرفت که برای جواهر سلطنتی خود موزه ای بسازد، و یکهفته بعد از آنروز، که شاه چنین تصمیمی گرفته بود، در جائیکه اکنون کاخ گلستان برپاست چندین متر زمین را کندند تا شالده ٔ بنائی را که بزودی میبایست محل حفظ جواهر گرانبهای سلطنتی ایران گردد، بسازند.
ساختمان کاخ گلستان در حدود پنجسال طول کشید و در عرض این مدت هفته ای نبود که شاه در پایتخت باشد و شخصاً بسرکشی آن نرود و برای تسریع در اتمام آن دستوری تازه ومؤکد ندهد، هر وقت به آنجا می رفت میگفت: «کاش عمرم کفاف بدهد که این ساختمان را تمام کنم ».
ساختمان کاخ در زمان همان شاه بپایان رسید وانتقال جواهر سلطنتی به تالار موزه آغاز گشت.
هنگامی که تمام جواهر، در جعبه آینه های بزرگ کاخ که در دیوار جای دارد چیده و آماده شد ناصرالدین شاه شخصاً برای افتتاح موزه رفت، و پس از بازدید قسمت های مختلف کاخ رو به همراهان کرد و گفت: «مثل اینکه موزه ٔ بدی نشده است، دلم میخواهد عمرم وفا کند و خیلی بیش از اینها در تکمیل آن بکوشم.»
هنوز دو سال از افتتاح موزه ٔ جواهر نگذشته بود که غوغای تحریم استعمال تنباکو برخاست. مردم برای تظلم و دادخواهی بکاخ شاهی پناه بردند و جار و جنجال بسیار برپا کردند و بدور باغها وکاخها ریختند، و آن وقت ناصرالدین شاه به این فکر افتاد که اگر سیل جمعیت بموزه ٔ جواهر راه یابد و دُر و گوهرها را از دل قفسه های شیشه ای بیرون کشد چه میتوان کرد؟ در آنروزها ناصرالدین شاه، برای آنکه ذهن مردم را متوجه این موضوع نسازد نگرانی خود را پنهان داشت اما بمحض آنکه غوغای تنباکو خوابید به بهانه ٔ اینکه، تالار موزه و کاخ تعمیر لازم دارد، دستور داد جواهر سلطنتی را جمع کرده در گاو صندوق های آهنین بگذارندو به یکی از سردابهای محکم اندرون کاخ سلطنتی ببرندو سپس برای آنکه موزه بر هم نخورد مقداری از ظروف ولوازم گرانبها و قدیمی را که در انبارهای سلطنتی موجود بود برای موزه فرستاد.
جواهر سلطنتی از آن پس، تا دوران سلطنت رضا شاه در خاندان قاجاریه بود، در این زمان قسمتی از آن برای پشتوانه ٔ اسکناس به خزانه ٔجواهر بانک ملی انتقال یافت و قسمتی دیگر مجدداً بموزه ٔ گلستان فرستاده شد.
یکبار دیگر در شهریور 1320 زنگ خطربصدا درآمد و پس از فرونشستن آتش فتنه جواهر سلطنتی موزه ٔ کاخ گلستان نیز البته بعنوان امانت به خزانه ٔجواهر بانک ملی منتقل شد.
امروز در موزه ٔ کاخ گلستان حتی یک قطعه جواهر پیاده وجود ندارد، اما در عوض بر در و دیوار و زمین و سقف آن اشیاء عتیقه ٔ گرانبها که متأسفانه از هیچکدام تاریخچه ٔ صحیحی در دست نیست فراوان است.
در بالای تالار موزه، روبروی درورودی دو تخت و یک صندلی مرصع در کنار هم گذاشته اند. بزرگترین این تختها، تخت طاوس نام دارد. که در زمان فتحعلی شاه ساخته شده است. میگویند فتحعلی شاه زنی اصفهانی به نام طاوس داشت که او را بیش از دیگر زنان خویش دوست میداشت و هنگامی که خواست او را به عقد خود درآورد دستور داد این تخت را بسازند تا مراسم عقدکنان در روی آن انجام گیرد.
هم اکنون مخده و متکای شاهی که فتحعلی شاه در مجالس طرب بر آن تکیه میزده بر روی تخت قرار دارد. بالای قسمت پشتی تخت، از طلای ناب چیزی بشکل خورشید ساخته اند و به همین مناسبت این تخت را تخت خورشید نیز مینامند. تخت طاوس فقط در زمان فتحعلی شاه در مجالس خوشی و بزم، جایگاه شاه بود و از آن پس، شاهان قاجار فقط هنگام تاجگذاری روی آن می نشستند. سمت چپ این تخت بزرگ، تخت دوپله ٔ کوچکی قرار دارد که آن را نیز بمناسبت شباهتی که قسمت پشت آن با بال و پر طاوس دارد تخت طاوس نامیده اند. این تخت را نادرشاه از سفر هندوستان جزء غنایم جنگی با خود آورده است و بر رویهم از حیث ارزش و داشتن جواهر گرانبها بر تخت طاوس که فتحعلی شاه ساخته برتری دارد، اما البته از حیث اندازه شاید از نصف تخت فتحعلی شاه هم کوچکتر باشد... در سمت راست تخت طاوس صندلی مرصع و میز کوچکی قرار دارد که به صندلی محمدشاه معروف است.
در موزه ٔ گلستان تابلوهای نقاشی کار اساتید فن فراوان است. بیش از هفتاد تابلو کار استاد بزرگ مرحوم کمال الملک بر دیوارهای آن نصب شده که از همه زیباتر و گرانبهاتر و دیدنی تر تابلوی تالار گلستان است.
تالار گلستان که در کنار تالار موزه واقع است اطاقی بسیار بزرگ آینه کاری است که درهای آن بجانب حوض بزرگ باغ مصفای کاخ باز میشود. کمال الملک از گوشه ٔ شمال غربی این تالار تصویر تمام آن را در حالی که ناصرالدین شاه در وسط تالار روی صندلی نشسته و به بیرون می نگرد کشیده است.
کمال الملک برای کشیدن این تابلو به یکی از عمارتهای جنوبی کاخ گلستان نقل مکان نمود و مدت هفت سال روی این شاهکارنفیس کارکرد. این تابلو چنان دقیق و رنگهای آن بقدری طبیعی است که تصور میرود طبیعت را چندین بار کوچک کرده در قابی زرین بدیوار کوبیده اند. استاد کمال الملک برای آنکه این تابلو با حقیقت هیچ تفاوت نداشته باشد حتی عکس خودش را که در آینه ٔ روبرو منعکس شده کشیده است و شاید این تنها تصویری باشد که نقاش در عین کشیدن یک منظره خودش را نیز نقش کرده است.
در موزه ٔ کاخ گلستان هرچه هست ممتاز و نفیس و دیدنی است. در یکی از ویترینها یکدست سرویس غذاخوری دوازده نفری جای دارد. این سرویس که به سرویس ناپلئونی معروف است جنگهای مختلف ناپلئون را نشان میدهد یعنی بر هر پارچه ٔ آن صحنه ای از جنگهای امپراطور معروف فرانسه نقاشی شده است.
فتحعلی شاه در زمان سلطنت خود به عنوان هدیه سه اسب اصیل و عالی: یکی سمند و یکی کرند ویکی سفید برای ناپلئون بناپارت فرستاد و بنوشته ٔ تاریخ نویسان و حکایت یادداشتهای شخصی ناپلئون، امپراطور فرانسه تمام جنگهای معروف و بزرگ خود را روی این اسب ها انجام داده است.
خود ناپلئون در جائی مینویسد: «من آن قدرها که میگویند شجاع نبودم، اسب سفید ایران مرا شجاع کرد.» و این اسب سفید هدیه ٔ فتحعلی شاه که اکنون مومیائی آن در موزه ٔ «لوور» نگهداری میشود همان است که در غالب تابلوهای ناپلئون زیر پای امپراطور فرانسه دیده میشود. در عکس یکی از سینی های این سرویس جلو پای اسب ناپلئون گلوله ٔ توپی منفجرشده همه ٔ اسبهای همراهان ناپلئون رم کرده اند اما اسب سفید با بی اعتنائی بسیار بر جای خود ایستاده بگلوله ٔ توپ مینگرد.
در یکی دیگر از بشقابها، ناپلئون بر سر نعش اسب وفادار خود ایستاده با تأثر بدان مینگرد و در کف یکی از نعلبکی ها ناپلئون سواربر اسب سمند کشته ٔ خویش توقف کرده است. این سرویس را ناپلئون بعنوان سپاسگزاری از هدیه های فتحعلی شاه برای وی فرستاده است. در ویترین روبرو، سرویس زیبای دیگری است که امپراطور روسیه برای فتحعلی شاه فرستاد و مهم این است که در عرض این مدت دراز کوچکترین صدمه ای به این سرویسها نرسیده است.
چند تابلو از مناظر فرنگ به سبک موزائیک ساخته شده در تالار مزبور دیده میشود، و هر یک مجموعه ای از سنگهای بسیار ریز رنگین است که در کنار هم چیده شده به شکل یک عمارت یا شخص یا یک پرنده ٔ ظریف رنگین پروبال درآمده است. این تابلوها را که تعداد آنها پنج است مظفرالدین شاه در یکی از مسافرتهای اروپا در ایتالیا خرید. قیمت کوچکترین آنها در آن زمان 5 هزار تومان و بقیه یکی 7 هزار تومان بوده است.
غیر از 5 تابلو، یک تابلوی موزائیک دیگر نیزدر تالار زیبای برلیان نصب است که منظره ٔ ویرانه ٔ یکی از میدانهای نمایش روم قدیم را نشان میدهد. این تابلو را دولت ایتالیا به ایران هدیه کرده است.
یکی دیگر از اشیاء تاریخی و دیدنی موزه ٔ کاخ گلستان کلاه خود و سینه بند و زره و شمشیر و سپرشاه اسماعیل صفوی است.
چند قدم آن طرفتر کلاه خود معروف آقا محمدخان سرسلسله ٔ قاجاریه جای دارد.
این همان کلاهی است که در همه عکسها بر سر آقامحمدخان دیده میشود، جنس آن برخلاف تصور مس خالص است و روی آن را در ورامین میناکاری کرده اند، اما برخلاف ظاهرش بسیار سبک است.
از شرح قاب ها و قدح ها و شمشیرهای ساخت ایران و بشقاب و سرویسهای گوناگون و گلدانهای بزرگ و کوچک صرف نظر میکنیم فقطکافی است بگوئیم دفتر ابواب جمعی اشیاء کاخ متجاوز از هزار صفحه دارد. فرشهای کاخ نیز همه در نوع خود بی نظیر است.
چنانکه گفتیم، این اشیاء همه در تالار موزه جای دارد، اما کاخ گلستان منحصر به تالار موزه نیست. در کنار آن تالارهای متعدد دیگری نیز هست که مجموعاً به نام «برلیان » خوانده میشود.تالار بزرگ جائی است که مأمورین سیاسی خارجی، استوارنامه ٔ خود را به شاهنشاه تقدیم میکنند.
برای پی بردن بمیزان عظمت و ثروت موزه ٔ کاخ گلستان به این چند رقم توجه کنید:
در تخت طاوس بر روی هم 1444 قطعه ٔ الماس، 1431 قطعه زمرد کهنه و نو، 857 قطعه ٔ لعل و 855 قطعه یاقوت، در تخت نادری که نه تکه میشود 7602 قطعه ٔ الماس، 7464 قطعه ٔ زمرد، و در صندلی مرصع محمدشاه 1034 دانه ٔ مروارید غلطان، 1194 قطعه ٔ زمرد، 990 قطعه ٔ لعل، 1114 قطعه ٔ یاقوت و 1942 قطعه ٔ فیروزه بکار رفته است. (نقل به اختصار از شماره ٔ 11 بهمن ماه 1328 مجله ٔ اطلاعات ماهانه).


گلستان

گلستان. [گ ُ ل ِ] (اِخ) (کاخ...) رجوع به کاخ گلستان شود.

گلستان. [گ ُ ل َ / گ ُ س ِ / گ ُ ل ِ] (اِ مرکب) (از: گل + ستان، پسوند مکان). گلستو. آنجا که گل بسیار باشد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). محل روییدن گل. جایی که گل روید. محل دمیدن گل و سبزه. گلزار:
تهمتن ببردش به زابلستان
نشستنگهی ساخت در گلستان.
فردوسی.
نه همی بازشناسند عبیر از سرگین
نه گلستان بشناسند ز آبستنگاه.
قریع الدهر.
گلستان بهرمان دارد همانا شیرخوارستی
لباس کودکان شیرخواره بهرمانستی.
فرخی.
زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی
تا کم شده ست آفت سرما ز گلستان.
منوچهری.
گیاهی چند خود روید به بستان
دهندش آب در سایه ی گلستان.
(ویس و رامین).
شاه چو دل برکند ز بزم گلستان
آسان آرد به چنگ مملکت آسان.
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 635).
یکی فرخنده گل بودی که اکنون
همی فردوس شاید گلستانت.
ناصرخسرو.
آب را چون مدد بود هم از آب
گلستان گردد آنچه بود خراب.
سنایی.
ناهید سزد هزاردستان
کایوان تو گلستان ببینم.
خاقانی.
قصرش گلستان ارم صدرش دبستان کرم
در هر شبستان از نعم بستان نو پرداخته.
خاقانی.
ز نرگس وز بنفشه صحن خرگاه
گلستانی نهاده در نظرگاه.
نظامی.
خال مشکین بر گلستان میزنی
دل همی سوزی و بر جان میزنی.
عطار.
این عجب بلبل که بگشاید دهان
تا خورد او خار را با گلستان.
مولوی.
گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان
بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است.
سعدی (بدایع).
در گلستان ارم دوش چو از لطف صبا
زلف سنبل به نسیم سحری می آشفت.
حافظ.
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش.
حافظ.

گلستان. [گ ُ ل ِ] (اِخ) چشمه ٔ... از مزارع خنامان کرمان است. (مرآهالبلدان ص 224).


کاخ

کاخ. (اِخ) قصبه ای باشد در خراسان از مضافات تون. (برهان). امروز کاخک گویند. (برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ لغت کاخ).

کاخ. (اِ) کوشک باشد. (لغت فرس اسدی). منظر باشد و کوشک را نیزگویند. (صحاح الفرس). کوشک بلند. صرح. (زمخشری). کوشک و قصر و عمارت بلند باشد. (برهان). خانه، اطاق، کوشک و خانه های چند رویهم برافراشته. قصری که در بستان سازند. اسپرلوس. رجوع به اسپرلوس شود:
چه شهر شهر بدو اندرون سرای سرای
چه کاخ کاخ بدو اندرون بهار بهار.
رودکی.
از ایوان گشتاسپ تا پیش کاخ
درختی گشن بیخ و بسیارشاخ.
دقیقی.
ای منظره و کاخ برآورده به خورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان.
دقیقی.
ز یک میل کرد آفریدون نگاه
یکی کاخ دید اندر آن شهر شاه.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 52).
به اسپ اندر آمد به کاخ بزرگ
جهان ناسپرده جوان سترگ.
(ایضاً ص 53).
بکاخ اندر آمددوان کندرو
در ایوان یکی تاجور دید نو.
(ایضاً ص 55).
ز بی راه مر کاخ را بام و در
گرفت و بکین اندر آوردسر.
(ایضاً ص 58).
هم از رشک ضحاک شد چاره جوی
ز لشکر سوی کاخ بنهاد روی.
(ایضاً ص 59).
برسم کیان تاج و تخت بهی
بیاراست باکاخ شاهنشهی.
(ایضاً ص 62).
یکی کاخ آراسته چون بهشت
همه از زر و سیم افگنده خشت.
(ایضاً ص 72).
فرود آورید اندر آن کاخشان
چو شب روز شد کرد گستاخشان.
(ایضاً ص 72).
چو آمد بکاخ گران مایه باز
بپیش جهان داور آمد براز.
(ایضاً ص 76).
چو آیی بکاخ فریدون فرود
نخستین ز هر دو پسر ده درود.
(ایضاً ص 80).
برون آمد از کاخ شاپور گرد
فرستاده ٔ سلم را پیش برد.
(ایضاً ص 98).
سپهر برین کاخ ایوان اوست
بهشت برین روی خندان اوست.
(ایضاً ص 102).
یکی کاخ بد تارک اندر سماک
نه از دست رنج و نه از سنگ و خاک.
(ایضاً ص 137).
چنین گفت گوینده با پهلوان
که از کاخ مهراب روشن روان...
(ایضاً ص 157).
نبایدشدن تان سوی کاخ باز
بدان تا پیامی فرستم براز.
(ایضاً ص 159).
پرستنده گفتا چو فرمان دهی
بتازیم تا کاخ سرو سهی.
(ایضاً ص 161).
رسیدند خوبان بدرگاه کاخ
بدست اندرون هر یک از گل دوشاخ.
(ایضاً ص 161).
نبینید کز کاخ کابل خدای
بزین اندر آرد بشبگیر پای.
(ایضاً ص 162).
سپهبد سوی کاخ بنهاد روی
چنانچون بود مردم جفت جوی.
(ایضاً ص 164).
ز بالا کمند اندر افکند زال
فرود آمد از کاخ فرخ همال.
(ایضاً ص 167).
همه کاخ مهراب مهر منست
زمینش چو گردان سپهر منست.
(ایضاً ص 169).
وزان جا بکاخ اندر آمد دژم
همی بود با درد و اندوه و غم
در کاخ بر خویشتن بر ببست
از اندیشگان شد بکردار مست.
(ایضاًص 178).
از این کاخ آباد و این بوستان
از این کامگاری دل دوستان.
(ایضاً ص 180).
به هندوستان اندر آتش فروز
همه کاخ مهراب و کابل بسوز.
(ایضاً ص 189).
که ویران کنی کاخ آباد من
چنین داد خواهی همی داد من.
(ایضاً ص 192).
چماند بکاخ من اندر سمند
سرم بر شود بآسمان بلند.
(ایضاً ص 204).
به کابل دگر سام را هرچه بود
ز کاخ و ز باغ و ز کشت و درود.
(ایضاً ص 205).
بزرگان سوی کاخ شاه آمدند
کمربسته و با کلاه آمدند.
(ایضاً ص 213).
چو بشنید سیندخت گفتار اوی
به آرایش کاخ بنهاد روی.
(ایضاً ص 215).
بزرگان کشورش با دست بند
کشیدند صف پیش کاخ بلند.
(ایضاً ص 220).
همه کاخها تخت زرین نهاد
نشستند و خوردند و بودند شاد.
(ایضاً ص 229).
چو شد ساخته کار جنگ آزمای
بکاخ آمد اغریرث رهنمای.
(ایضاً ص 249).
سپاه و جهاندار بیرون شدند
ز کاخ همایون بهامون شدند.
(ایضاً ص 251).
بخواست آتش و آن کند را بکند و بسوخت
نه کاخ ماند و نه تخت و نه تاج و نه کاخال.
بهرامی.
جهان جای بقا نیست به آسانی بگذار
بایوان چه بری رنج و بکاخ و ستن آوند.
طیان.
چون در او خذلان عصیان تو ای شه راه یافت
کاخها شد جای کوف و باغها شد جای خاد.
فرخی.
بر کاخهای او اثر دولت قدیم
پیداتر است ز آتش بر تیغ کوهسار.
فرخی.
هر روز شادی نو بیناد و رامشی
زین باغ جنت آئین وین کاخ کرخ وار.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 128).
شهریاری که خلاف توکند زود فتد
از سمن زار بخارستان وز کاخ بکاز.
فرخی.
کاخ او پرنیان جادوفش
باغ او پر فغان کبک خرام.
فرخی
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آن را که بکاخ اندر یک شیشه شرابست ؟
منوچهری.
اندر عجم نبود بمردی کسی چو نصر
بگذشتش از سهیل سر برج و کاخ و قصر.
منوچهری.
کاخی که دیدم چون ارم خرّمتر از روی صنم
دیوار او بینم بخم ماننده ٔ پشت شمن.
امیر معزّی.
یک مشت خاکی از چه در بند کاخ و کوخی
برگ از خدا طلب کن بگذار شاخ و شوخی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 937).
اگر در پیش کاخ او سواریت آرزو آید
چو طفلان خوابگه بگذار و زی میدان مردان شو.
خاقانی.
دنیا که دو روزه کاخ و کوخی است
در راه محمدی کلوخی است.
خاقانی (از انجمن آرا).
جهدی بکن چو زلزله ٔ صور دررسد
شاه دل تو کرده بود کاخ را رها.
خاقانی.
ساختی کاخ سلیمان جای بانوی سبا
پس بدست مرغ کویم دادی احسنت ای ملک !
خاقانی.
از آن سرد آمد این کاخ دلاویز
که تا جاگرم کردی گویدت خیز.
نظامی (از انجمن آرا).
چه سود از دزدی آنگه توبه کردن
که نتوانی کمند انداخت بر کاخ.
سعدی (گلستان).
|| بمعنی باران هم آمده است که عربان مطر خوانند. (برهان). کاخه. رجوع به کاخه شود. بمعنی آینده از آسمان است که صفت باران است. (فرهنگ نظام).

گویش مازندرانی

گلستان

استان گلستان از استان های شمالی کشور که در نیمه ی دوم دهه...

معادل ابجد

کاخ گلستان

1182

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری